سلام

با یک روز تاخیر

به نام حضرت عزیز که ناجسته اش یابند و نادیده دوستش دارند.

3لام

حال؟

احوال؟

دماغ؟

گود خوب؟

اوکی!

امروز یک شنبه ( 13 / 03 / 1386 ) ساعت حدود ساعت یک ربع به هشت عصر است و بعد از مدت طولانی، که گرفتاری امان داد، خواستم موضوعی را بیان کنم:

تشکر فراوان فراوان از پرستاران و کسانی که کارشان مراقبت از افرادی هست که حال شاید نتوان به آنها بیمار گفت اما احتیاج به کمک دارند کلیه افراد مستفر در کلیه بیمارستانها، درمانگاه ها، مرکز درمان و ... در تمامی جهان. قدر سلامتی را بیشتر از اکنون بدانید. برای یکی از عزیزانم ناراحتی پیش آمد و حدود یک ماه، سعادتی شد که با این قشر زحمت کش آشنا شدیم و گرفتاری آنها را تا حدودی به آن واقف شدم.

عزیز تا سالمی و شاد و تندرست ( همیشه و همه وقت شاد باشید و تندرست ) کمتر به مشکلات فکر می کنی، آن هم خدای ناکرده بیماری و ناراحتی خود یا سایرین.  

یکی از مکان های درمانی، مرکز قلب تهران ( ابتدای خیابان کارگر شمالی ) یکی از مراکز تمیز و زیبایی است که در پایتخت به بیماران قلبی ( ماشا... کم هم نیست ) رسیدگی کرده و همچنان در حال رسیدگی بوده و امیدوارم که در آتی هم بتواند انجام وظیفه کند. با بیشتر افراد مهربان و زحمتکش این بیمارستان برخورد داشتم و ناراحتی و بد اخلاقی از آنها ندیده یا کم دیدم. گاهی وقتا شده که خدای ناکرده بیماری در آمبولانس ( به عللی: گرفتگی قلبی، سکته خفیف، نیمه، بی حالی علامت دار و ... ) با تمام تلاش زحمتکشان اورژانس و همکاران آمبولانس، دارفانی را وداع گفته و همراهانش شروع به گریه و زاری کرده ( برای مرحوم یا مرحومه طلب آمرزش و برای بازماندگان امیدوارم که خدا صبرشان را بیشتر کند؛ شنبه صبح که برای چک آپ رفته بودیم باز هم جوان متاهل خدابیامرزی خانواده را در درب ورودی مرکز قلب به خدا سپرده و به دیار باقی شتافت ) مابقی همراهان سایر بیماران در تاثیر این واقعه، همه آنجا دست به دعا برداشته و از خدا کمک خواستند که خدایا بیمارم را معالجه کن و مرخص کن ( امیدوارم که قسمتش بر مراد باشد ) اما در این مکان بود که فهمیدم مرگ هم تا جایی می توان کنترل کرد و فوت هر انسان بی علت نیست و خود مرگ هم فلسفه دارد اگر مرگی نبود این جمعیت هم اکنون به 150 میلیون و بیشتر هم می رسید فلسفه اش بماند برای بعد.

خواستم تشکر مخصوص خودم را از بیمارستان مرکز قلب و تمام کارکنان آن و مخصوصا دکترهای آنجا ( ابتدا بیمارمان را نزد دکتر مستقر در اورژانس برده و ایشان نیز پس از گرفتن نوار قلب و دستور گرفتن آنزیم که 3 ساعت مرحله اول و گرفتن مجدد نوار قلب و دستور مجدد دکتر برای گرفتن آنزیم مجدد و بعد باز هم پس از 3 ساعت دوباره نوار قلب گرفته و باز هم با دیدن مشکلی آنزیم مرحله سوم و دستور بستری داده شد ) برخی شاید فکر کنند که این دکترها هم چه سخت گیرند بابا نوار که نشون نداد چرا این همه مته به خشخاش گذاشتی؟ اما بعد می فهمن که اولا خدای متعال و بعد این دکتر چه لطفی داشته به آنها و خدای ناکرده از واقعه پیش بینی نشده جلوگیری کرد. آری ما هم به لطف پروردگار و دعای پشت سر این بیمار عزیز با دستور بستری و مراحل بعدی که شامل اکو قلب، آنژیوگرافی و سایر برنامه ها، متوجه گرفتگی برخی از رگها ( عروق کرونر ) شدیم. به لطف و مرحمت دکتر معالج، آقای دکتر حمید رضا پورحسینی مشکل برطرف گشته و تاکنون که بحمدا... مشکلی پیدا نشده و امیدوارم که پیدا نشود. ( هر چه که قسمت باشد همان است ) در این مدت سریال بسیار جذاب جواهری در قصر محصول کره جنوبی هم که به قسمت 28 و 29 و 30 و 31 رسیده بود آن هم از مشکلاتی گفته شد که یانگوم از بانوی دربار به پائین ترین درجه مستخدمی آن هم در تبعیدگاه خود و ضربه روحی بزرگ که یکی از بهترین یار و یاور خود بانو هن را از دست داد اما بنظرم قسمتش این بود که بقولی عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد آری با این پاپوشی که برایش درست کردند در آنجا متوجه ارزش آموختن درس پرستاری شد تا آخر قصه که به جایگاهی می رسد که تاکنون آن جایگاه را هنوز بدست نیاورده آری

اگر دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت غم مخور

به امید اینکه همه بتوانیم تمام مشکلات نادانسته را به بهترین وجه حل کرده و اگر نتوانستیم حل کنیم حداقل با مواردی بتوان با آن به نحو احسنت برخورد کرده و ناراحت نباشیم که چرا و به چه علت ...؟

به امید دیدار شما

 


میبد و مطلبی از سایه بان

میبد، عروس کویر لوت
برای شهر کودکی و جوانی ام
آی شهر پر ستاره
شهر ماهتابی ام
بی تو سبز بی بهار
بی تو سرخ بی انار
سپید بی کبوترم
اه ای شهر آفتابی ام
با توام که آبی ام
کویر رنگ رنگ شادمانی ام
با تو سبز سبز پسته ام
هم قنات پر ز قصه ام
گل گل گلیم های بی قرار
کبود و سرخ و پرپرم
هنوز مست راز باغ های سنجدم
هنوز چکه چکه های عشق
از کوه پیر سبز
می چکد در پیاله ی دلم
آن سبوی پر ز خنده
کوزه های آه
پله های بلند آب انبار
دختران شرم
پسران نگاه
چه خنک، چه نجیبانه می گذشت
از سایه سار ساباتهای سار و چلچله
تابستان خیس مس
هنوز کاغذ بادهای من
بر فراز بامهای کودکی ام
در خانقاه اسمان
همچنان سماع می کنند
از کوچه باغ های باد و شن
با دفی پر از سپیده و گل های اطلسی
دارد گذر می کند
مادرم هنوز
و من صدا می زنم
از میان گریه و نی
عروس کویر لوت
خنیاگر سرودهای خسروانی ام
تو ایران من ایران من
من ایرانی ام
لندن، محمود کویر
برگرفته از سایه بان
من میبدی ام
عزیز میبدی

و

 

کشور حاصلخیزی مانند ایران با جمعیت قابل توجه جوان چرا نباید برطرف کننده نیازهای جوانانش باشد؟!
...
همیشه اسم و بحث جوانان در همه محافل برده می شود، اما این آیا به جای شعار دادنها و یا برگزاری انواع و اقسام همایشها و سمینارها توانسته ایم، کار مثبتی برای جوانان بکنیم؟ تمام کشورهای پیشرفته برای ثانیه به ثانیه جوانان خود برنامه ریزی می کنند تا به بطالت نگذرد، اما جوان ایرانی بهترین ساعت عمر خود را که هرگز قابل بازگشت نیست، براحتی هدر می دهد.
وقتی پای درد دل آنها می نشینی بحث گله و گله گذاری شروع می شود پایان آن ناپیداست
چرا باید مغز و فکر و اندیشه جوان ایرانی که از بالاترین ضریب هوشی برخوردار است این چنین با بیکاری و بزهکاری مختل شود

ادامه مطلب


بتیغم گر کشد

به تیغم گرد کشد دستش نگیرم
دگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوی تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
حافظ

این شب قدری که

سلام
بقول حافظ:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
تا بگیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آئینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکبست
عکس خوی بر عارضش بین کافتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهبست
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکبست
آنکه ناوک بر دل من زیر چشمی می زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لبست
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من بنام ایزد چه عالی مشربست

3 پاس


سلام دوباره عشقو صدا کن

سلام
دوباره عشقو صدا کن با صدای محشر محشر خانم
دوباره زوزه با و گریه بارون
صدی خش خش برگها تو خیابون
دوباره گریه بارون ترو یاد من میاره
تو فصل قشنگ پائیز دل من اروم نداره
برای تو بی قراره
صدام کن که خیلی خسته ام ببین بی صدا شکستم
صدام کن که خیلی تنهام بذار دستت تو دستام
دوباره عشقو صدا کن
دلو از غصه رها کن
بیا با مهر و محبت تو سینم قصری بنا کن
دوباره عشقو صدا کن
3 پاس